Foto: Media Residents
22. می 2019

به مناسبت هفتاد سالگی قانون اساسی آلمان: آزادی دست کم گرفته شده

مدیا رزیدنت و بنیاد گزیشت زایگن (چهره نما) هفتاد سالگی قانون اساسی را با شما جشن می گیرند. هشتگ zeigtgesicht# را هر کسی که می خواهد می تواند در رسانه های عمومی استفاده کند تا بتوانیم دسته جمعی و به صورت نمادین حرکتی برای حقوق بنیادین‌مان در جامعه باز و بین‌المللی انجام دهیم. برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت www.zeigtgesicht.de مراجعه کنید.

این مقاله در مجله گزیشت زایگن منتشر شده که در شماره ی آخر آن ، روزنامه نگاران و اهالی رسانه‌های بین‌المللی به بیان دیدگاهشان درباره قانون اساسی آلمان می پردازند.

وقتی از ایرانی‌ها دلیل مهاجرت‌شان را می‌پرسند، معمولا جواب‌شان چنین است: “چون می‌خواهم زندگی کنم.” به استناد سایت عصر ایران در سال ٢٠١٧، مجموعا یک و نیم میلیون ایرانی درحال برنامه‌ریزی برای مهاجرت بودند یا قصد مهاجرت دارند. نه فقط به این دلیل که تحت تعقیب بوده و یا قصد فرار از ناامنی حاکم هستند. خیلی از آن‌ها حتی فعالیت سیاسی نداشتند ولی فضای آن کشور از یک نقطه به بعد برای‌شان قابل تحمل نیست.

خود من ایرانی هستم و تحت تعقیب نیروهای امنیتی بودم. به دلیل نشر مطالب انتقادی بر ضد حاکمیت دستگیر شدم و طی یک دادگاه ده دقیقه‌ای به زندان محکوم شدم و برای فرار از حکم صادره به ناچار از راه‌های غیر قانونی مجبور به ترک کشورم شدم.

شاید این تصور وجود داشته باشد که آزادی برای من به عنوان روزنامه‌نگار، آزادی بیان و آزادی مطبوعات محسوب می‌شود، ولی این طور نیست، یا دست کم آزادی مطبوعات و آزادی بیان همه چیز نیست.

سانسور دولتی و نبودن فضای آزاد عمومی برای بیان عقیده، برای روزنامه‌نگاران دلیل کافی برای ترک کشوری مثل ایران است. ولی آزادی به معنای دیگر و گسترده‌تری هم وجود دارد. آزادی عمومی، آزادی‌ای که فقط شامل فعالان سیاسی یا اهل قلم نمی‌شود، بلکه به همه افراد جامعه تعلق می‌گیرد؛ به بیانی دیگر آزادی در زندگی روزمره.

آزادی ابتذال

می خواهم آن را آزادی ابتذال بنامم. آزادی ای که در آن رفتارهای روزمره من برای حکومت‌گران و دولتمردان (دولت‌مردان، چون تقریبا همه صاحبان واقعی قدرت در ایران مرد هستند) غیرعادی تلقی نمی‌شود، و این که من چه کاری می‌کنم و چه کسی را می‌شناسم و چه شخصی را دوست دارم، بیمِ هیچ سرکوبی را به جان من نیفکند.

آیا این موضوع بی‌ربط یا سطحی به نظر می‌آیند؟ شاید. و نکته دقیقا همین جاست. روزمره جرم‌انگاری‌شده.

در ایران با یکی از همسایگانم سر این که آیا اجازه دارم ماشینم را جلوی خانه آن‌ها پارک کنم یا نه، درگیر شدم. حتی این سوْال را نمی‌فهمیدم. هیچ قانونی حق جای پارک هیچ فردی را در مقابل خانه‌اش منحصر به او نمی دهد. همسایه‌ام در پاسخ به من گفت که دفعه بعد، وقتی که دوستِ دختری به خانه من بیاید، با پلیس تماس خواهد گرفت. به عنوان روزنامه‌نگار منتقد حکومت به اندازه کافی با نیروهای امنیتی درگیر بودم و علاقه‌ای به درگیری جدید با پلیس نداشتم و به ناچار از جای پارک گذشتم.

در یکی از بازجویی هایی که از من صورت گرفت نه تنها به خاطر یک مطلبی که در نشریه‌ای که سردبیر آن بودم، بلکه در مورد روابطم و به خصوص با دوستان دخترم هم بازجویی شدم.

هر کسی در ایران منتقد حکومت باشد، به خوبی می داند که با نیروهای امنیتی درگیر خواهد شد و عواقب ترسناکی خواهد داشت که زندگی او را برای همیشه تحت الشعاع قرار خواهد داد. با علم به این موضوع کسانی هستند که راه فعالیت سیاسی را در پیش می گیرند و یا فعالیتشان را کنار می گذارند. اما این که مجبور باشی از آزادی های روزمره ی خودت بگذری، به نظر من، بزرگ ترین محرومیت از آزادی است. آزادی دریغ شده در زندگی روزمره توسط دیکتاتورها و مستبدان، ابزاری‌ست برای خفقان یک جامعه و کوچ دادن اجباری، که امتحانش را خوب پس داده است.

امید رضائی

٢٩ ساله، به عنوان روزنامه نگار مستقل با مطبوعات خارج از ایران و هم چنین مطبوعات آلمانی همکاری می‌کند و مدیر تحریریه امل هامبورگ است. او در مدرسه روزنامه‌نگاری هامبورگ دانشجوی روزنامه‌نگاری دیجیتال است.

perspektive-iran.com

بند دوم قانون اساسی، تبصره ی ١: هر انسانی حق شکوفایی فردی دارد ، تا جایی که حقوق دیگران را پایمال نکند و نظم قانون اساسی و اخلاق را بر هم نزند.