من زینب فرهمند استم. در کابل خبرنگار بودم و با سقوط کابل به برلین آمدم. از حضورمن در برلین شش ماه میگذرد. آن زمان تصور روشنی از این شهر نداشتم، اما حالا کم کم با محیط اینجا خو گرفتهام.
به خاطر میآورم که حداقل دو ماه اولی که اینجا بودم روی بستر خواب در آپارتمان تکاتاقه خود دراز میکشیدم بیآنکه خواب باشم. دو ماه تمام فقط روی بستر بودم بیآنکه میلی به غذا داشته باشم و بیآنکه به خواب بروم. البته اگر خبرگیری دوستان و همکارانم نبود، تصور زندگی برایم دشوار میشد. تا اینکه کمکم پنجره اتاق را باز کردم و به آوای پرندگان گوش فرادادم.
آوای پرندگان برلین مرا به یاد کابل میاندازد
فراوان است جاهایی در برلین که صدای آواز پرندگان گوش هر عابری را مینوازد و من به یاد آواز پرندگان حویلیمان در کابل میافتم که با صدای شور و هیجان آنها بیدار میشدم. برلین شهر بزرگی است. آنقدر که میتوان رفتن از یک سمت شهر به سمت دیگر شهر را به مثابه سفری کوتاه تلقی کرد و برای پیدا کردن آدرسها باید از گوگل مَپ کمک گرفت.
برای من خیلی جالب است که حتا کسانی که متولد اینجا استند نیز در برلین از گوگل مپ استفاده میکنند. بارها اتفاق افتاده که در عین ایستگاه مسیر را اشتباه رفتهام. با این حال دوست دارم هر روز سری به جای تازه یی بزنم و بیشتر در مورد برلین بدانم.
هنوز دلتنگ وطن هستم
برای منی که به یک باره ترک وطن کرده و تازه وارد برلین شده، بیشترین دشواری حس دوری است. روزهای نخست در شوک به سر می بردم و حالا کم کم حس دور بودن از وطن ناراحتم میکند. تلاش میکنم که به زندگی نرمال برگردم. البته برلین با آب و هوای سبزش به من در این امر کمک می کند.
صدالبته وجود انجمن های گوناگون برای گروه های مختلف می تواند تجربه زیبایی برای تازهواردها باشد. دوستانم مرا به گروههای فرهنگی اجتماعی مختلفی معرفی کردهاند که میتوانم توسط آنها مهارت تازه کسب کنم، دوستان جدیدی بسازم و با آنها به گردش بروم.
برلینیها سرد نیستند، مهربان و صمیمیاند
خلاف گفتههایی که اغلب میشنویم برلین شهر سردی است و مردم آن سرداند ولی من اینجا را شهری صمیمانه یافتم. برلینیهای عزیزی که مرا به خانههاشان دعوت کرده و از هیچ کمکی به من دریغ نورزیده اند، مهربان و صمیمیاند. اگر این طور نبود که مردم برلین مهربان باشند، پس من بارها پس از گم شدن نمی توانستم به خانه بازگردم.
مفهوم خانواده در آلمان و افغانستان متفاوت است
هفته پیش با شماری از دوستانم که تازه به آلمان آمدهاند در مورد تصورشان از آلمان و به خصوص برلین و مشکلاتشان گفت و گو داشتم. مفهوم خانواده در افغانستان و آلمان از هم متفاوت است. طوری که خانواده در افغانستان شامل خواهر برادر و والدین در بعد از هژده سالگی نیز میشود، ولی در آلمان فرزندان اغلب بعد از هجده سالگی از خانوادههایشان جدا میشوند.
این دو تصور متفاوت باعث شده بود که دوست من مهریه در اوایل به مشکل پذیرش فرزندش در آلمان بربخورد. مهریه دوست من است که او نیز در افغانستان خبرنگار بوده. او بیش از بیست سال در افغانستان کار کرد. مهریه هم با سقوط کابل با خانوادهاش به آلمان منتقل شد. وقتی که تازه به آلمان آمده بود با مشکل پذیرش فرزندش برخورده بود. مهریه با دختر و شوهرش به آلمان آورده شد، اما در مرحله ثبت خانوادهها در مرکز کار، طی مراحل اداری ایجاب نمیکرد که دخترش با وی یکجا زندگی کند چرا که دخترش از سن هجده سالگی عبور کرده بود. حالا یک ماه می شود که مشکل پذیرش دخترش رفع شده و او نیز می تواند با مادرش یکجا زندگی کند. مهریه میگوید که شاید دیوانسالاری اندکی چالش برانگیز باشد، ولی او حالا خوشحال است چون ادارات دیگر با یکجا بودن دخترش با وی مشکل ندارد.
مسئله سرپرستی خانواده برای برخی تازهواردان مشکلساز است
مساله ی دیگری که من در جریان گفتوگوهایم با دوستان تازهآمده برخوردم سرپرستی خانواده بود.
آریا هم که شش ماه قبل از افغانستان به آلمان آمده، میگوید که در موقع ثبت نام خانواده در مرکز کار، سرپرستی وی را هم میخواستند به شوهرش بدهند که برای او قابل قبول نبود. او پس از درخواست و طی مراحل رسمی توانست که به صورت مستقل از جابسنتر حقوق دریافت کند. او میگوید: «امکان دارد در برخی موارد شوهران پول را به همسران شان ندهند. راهحل بسیار ساده است. خانمها میتوانند با ایجاد حساب بانکی حقوقشان را به صورت مستقلانه دریافت کنند.»
آموزش زنان بچهدار بهتر است عقب نیفتد
مشکل دیگری که او با من شریک کرد این بود که به زنان گفته میشود تا زمانی که کودک شان سه ساله نشده است حق دارند که درس نخوانند. زنان هم انگیزه یادگیری را به بهانه نگهداری از فرزندانشان از دست میدهند. در حالی که سه سال مدت زمان زیادی است و زنان از یادگیری زبان و فرصتهای دیگر در این مدت باز میمانند. توصیه او به زنان این است که در هر حال زبان آلمانی را فرا بگیرند و فرصتهای دیگری که برای شان امکان فراهم شدن است را استفاده کنند.
زبان انگلیسی برای زندگی در آلمان کافی نیست
فراگیری زبان آلمانی البته نکته خیلی مهم برای کسانی است که تازه به آلمان آمدهاند. من که دغدغه کار و روی پا شدن دارم، باید آموزش زبان را در اولویت کاری خود قرار دهم. هر جایی که مراجعه کردهام تا به حال در مورد مهارت زبان از من پرسیده شده است. البته مسلم است که بدون فهمیدن زبان چطور میتوانم حل مشکل و رفع نیاز کنم؟ اگر چه برخی اوقات میتوان با انگلیسی مفاهمه کرد ولی این کافی نیست. تنها میتوان در بخشهای بسیار کمی میتوان رفع مشکل کرد.
یادگیری زبان به بهبود حالت روانی کمک میکند
برای اینکه با مردم مفاهمه کنیم و یا ایجاد ارتباطات کنیم، اولین نیاز زبان است. فکر میکنم فراگیری زبان کمک میکند که کمکم مشکلات دیگری مثل بهبود حالت روانی، پیدا کردن فرصتهای کاری و دیگر نیازها رفع شوند. طاهره دو ماه است که به برلین آمده. میگوید: «بدون زبان مفاهمه روزمره امکان ندارد. من دوست دارم آلمانی یاد بگیرم و در حال حاضر هفتهای یک روز در صنف زبان اشتراک میکنم.»
دولت آلمان اینجا به زنان امکان استقلال و روی پا شدن را می دهد پس زنان بهتر است که از فرصتهای داشته استفاده بهینه را برده و به بهبود روند زندگی خود کمک کنند. اگرچه عبور از بحران جلای وطن و به روال عادی زندگی برگشتن زمان بر است، اما برلین شهری بزرگ با فرصتهای فراوان است. اینجا شروعی دیگر اتفاق میافتد.
متن: زینب فرهمند
Bild: Zainab Farahmand