یورگن هابرماس، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی، امروز ۹۰ ساله میشود.
هابرماس را میتوان را مشهورترین فیلسوف زنده حال حاضر آلمان نامید. او با فعالیتهای علمیاش نسلهای زیادی از آکادمیسینهای علوم انسانی را تحت تاثیر قرار داده و با نوشتههای مستمر و منظماش نقش غیرقابل انکاری در بحثها درباره آینده اروپا بازی کرده است. جایزه رسانهای آلمان و فرانسه امروز در برلین به او اهدا خواهد شد.
او سال گذشته به پاس سالها تلاش برای دموکراسی در اروپا، جایزه ویژه رسانهای آلمان و فرانسه را دریافت کرد.
زاده سالهای نازیسم
هابرماس، در ۱۹۲۹ در دوسلدورف (Düsseldorf) به دنیا آمد. پدرش، رئیس دفتر صنعت و تجارت شهر و پدربزرگش، مدیر آموزشگاه محلی بود و به این ترتیب خاستگاه خانوادگیاش، طبقه متوسط فرهنگی است. تحصیلاتش را در شهر گومزباخ (Gummersbach) و در دانشگاههای گوتینگن، بن و زوریخ گذراند و مدتی روزنامهنگار بود. در ۱۹۵۴ از رساله دکترایاش با عنوان مطلق و مفهوم تاریخ: در بررسی تضاد بین مطلق و مفهوم تاریخ در اندیشه شلینگ (Friedrich Wilhelm Joseph Schelling) دفاع کرد. بعد از اتمام رساله اش در سال ۱۹۵۶ به مؤسسه تحقیقات اجتماعی در فرانکفورت رفت و به مطالعه نوشتههای متقدمان مکتب فرانکفورت از جمله لوکاچ روی آورد. بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹ دستیار تئودور آدورنو (Theodor W. Adorno) شد و به این ترتیب از استادش بسیار آموخت و مجموعاً همه اینها باعث گردید تا اولین اثرش یعنی دگرگونی ساختاری حوزه عمومی را در ۱۹۶۲ بنویسد. مجموعه تأییدها، کاربستها و نقدهای بسیار، این کتاب را – که البته با تأخیر زیاد در سال ۱۹۸۹ به انگلیسی ترجمه شد – به اثری همچنان زنده و پرخواننده بدل ساختهاست.
هابرماس، از ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ در دانشگاه هایدلبرگ به تدریس فلسفه پرداخت و نیز از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۱ در دانشگاه فرایبورگ جامعهشناسی و فلسفه تدریس کرد. از ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۱ مدیریت مؤسسه تحقیقات ماکس پلانک در استارنبرگ را بر عهده گرفت. پس از بازگشت به فرانکفورت در ۱۹۸۱، بزرگترین اثر خود، نظریه کنش ارتباطی را منتشر ساخت. از ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۸ نیز در دانشگاه گوته فرانکفورت به تدریس اشتغال داشت و اکنون بازنشسته شده است. جز اینها، مطالعه پراگماتیسمِ آمریکایی و اندیشهورزی در حوزههای متنوع فلسفی – که مغفولِ دانشجویان همنسلش بود – او را از سایر اندیشمندان همترازش متمایز ساختهاست.
هابرماس نوجوانی اش را در دوران اقتدار و سقوط هیتلر و نازیسم پشت سر گذاشت. ظهور شخص هیتلر و پدیده متفکران همنسل او در تمامی جهان و قبل از همه آلمان را به تأمّل واداشت که چگونه ممکن است از دل دموکراسی و آزادی، «نازیسم» بیرون آید؟ مگر نه این است که هیتلر یک رئیس جمهور بود و نامش از صندوق های رأی بیرون آمد؟ پرسش هایی از این دست و جو اختناقی که پنجه بر گلوی آزادی انداخته بود، امثال هابرماس را به فکر فرو برد.
آخرین بازمانده مکتب فرانکفورت
در ۲۲ ژوئن ۱۹۲۴ در شهر فرانکفورت، انستیتوی تحقیقات اجتماعی – فرهنگی مستقل از دانشگاه گشایش یافت. این مؤسسه تحقیقاتی، شهرت خود را مدیون جنبش اعتراضی دانشجوئی دهه ۱۹۶۰ مانند جنبش مه ۱۹۶۸ فرانسه میلادی است که غیر مستقیم از نظرات مارکس و نگرش انتقادی این مؤسسه (مکتب فرانکفورت) نشأت میگرفت. این مؤسسه تحقیقات خود را بر پایه بینش کارل مارکس و زیگموند فروید از منظر اجتماعی- فلسفی در جوامع سرمایهداری، آغاز و گسترش آن را نقد و بررسی مینمود. یکی از معروفترین تألیفات آن به نام «دیالکتیک روشنگری» اثر ماکس هورکهایمر که سالها مدیریت مکتب را به عهده داشت و همکارش تئودور آدورنو است.
نسل جوانتر مکتب فرانکفورت یورگن هابرماس و آلفرد اشمیت بودند که با درگذشت اشمیت در سال ۲۰۱۲، هابرماس را میتوان آخرین بازمانده مکتب فرانکفورت دانست.
مکتب فرانکفورت نظریهای انتقادی است و هیچ کدام از ساختارهای سرمایهداری متاخر از تیغ انتقاد آن در امان نیستند.
این مکتب از آغاز سالهای دهه ۱۹۶۰ (میلادی) میلادی نقش مهمی در زمینه بررسی و نگرش منتقدانه به فرضیههای علمی و آموزش و پرورش در چهارچوب نئومارکسیسم داشتهاست.
هابرماس و مسئله دین
یکی از آخرین کتابهای هابرماس با عنوان «میان طبیعتباوری و دین» دربرگیرنده جستارهایی فلسفی است که در کانون آن یکی از مهمترین مباحث دوران ما قرار دارد. او در این کتاب به بحث درباره رویارویی گرایشهای طبیعتگرایانه کنونی از یکسو و گسترش فزاینده نفوذ اعتقادات مذهبی از سوی دیگر پرداخته است. هابرماس در یکی از معروفترین سخنرانیهای خود با عنوان «دین در گستره عمومی» که بهمناسبت دریافت جایزه هولبرگ در سال ٢٠٠۵ میلادی در دانشگاه برگِن نروژ ایراد کرد، به مساله گسترش نفوذ ادیان در عرصه عمومی بسیاری از کشورها و نیز دوقطبیشدن جوامع به شهروندان سکولار و شهروندان مذهبی و خطر رویاروییهای خشونتآمیز که از این طریق میتواند جوامع گوناگون را به بحرانهای جدی سوق دهد، پرداخته است. مبدا او این فرضیه است که ادیان، بهعنوان تنها عنصر زنده و باقیمانده از عناصر فرهنگساز در تمدنهای باستانی، همچنان قادرند جایگاه خود را در ساختارهای پرپیچوخم جوامع مدرن حفظ کنند. او تاکید دارد که انکار این واقعیت و نادیدهانگاشتن جایگاه ادیان در جوامع کنونی، بهدور از منطق است.
هابرماس احتمال میدهد که ادیان بزرگ، هنوز از درونمایه معنوی بالقوهای برای الهامبخشی برخوردارند، مشروط بر آنکه قواعد عرصه رقابتهای دموکراتیک را به رسمیت بشناسند و نیروی معنوی بالقوه خود را در گستره معیارهای حقیقی و با زبان سکولار (اینجهانی) بیان کنند. او معتقد است تعالیم ادیان بزرگ جهانی، در صورتی به حیات خود میتوانند ادامه دهند که همچنان از نیروی آرامبخش و مسالمتآمیز قصص دینی نافذ، انگارههای پرقدرت و نیز تبیینهای گویا و متقاعدکننده و براهین کلامی بهره جویند. اما همزمان تاکید میکند که این نیرو صرفا از طریق ارتباط و مفاهمهای سالم و عاری از قهر و خشونت گسترش مییابد و تنها از این طریق میتواند بر نسلهای آینده تاثیری وجودی بگذارد، و نه از طریق تلقین و تمکین و ترور، بلکه از راه اقناع عقلانی انسانهایی که در مناسبات آزاد خویش، همان گونه که میتوانند «آری» بگویند، مختارند «نه» بگویند. هابرماس پلورالیسم دینی را نه صرفا ضرورتی ملی که ضرورتی جهانی میداند. در گفتمان دینی نیز، دیدگاههای متعارض باید امکان رقابت داشته باشند تا از این طریق، توان بالقوه آنها فعلیت یابد. گفتوگوی درونفرهنگی یا دروندینی و نیز گفتوگوی فرهنگها و مباحث بینالادیانی، در صورتی ممکن میشود که دولتها عرصه را برای مباحثه و مفاهمه طرفین با یکدیگر باز نگاه دارند. به عبارت دیگر، در جامعهای مدرن و باز، فرآیند عینی جداسازی دین و دولت، از منظر فردی دیندار، غایت فینفسه نیست، بلکه شرط لازم و نه کافی تداوم حیات و سرزندگی سنت دینی است که فرد به آن پایبند است.
هابرماس در ایران: متهم به توطئه
او که به دعوت مرکز گفتگوی تمدنها به ایران آمده بود، در روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۱ در دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. در این سخنرانی او به نقد جامعهٔ سکولار غرب و نتایج سکولار شدن جامعه پرداخت و به سوالات حاضرین پاسخ داد. وی پس از بازگشت به آلمان، در مصاحبهای با فرانکفورتر آلگماینه وقایع سفر و نتایج آن را شرح داد.
در کیفرخواستی که در جلسه محاکمه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸ گروهی بزرگ، که اتهامشان اغتشاشآفرینی به دنبال انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ اعلام شده بود، از توطئهای جهانی سخن رفت که یکی از پیشبرندگان آن از نظر نویسندگان کیفرخواست، یورگن هابرماس، بود. در کیفر خواست آمده بود که نقشهای با شرکت اصلاحطلبان وجود داشته با هدف سکولار کردن نظام ایران. «دعوت از هابرماس به ایران در سال ۸۱ نیز با همین هدف صورت میپذیرد و در جلسهای محرمانه در منزل آقای کدیور که با حضور افرادی مانند حجاریان و محمد مجتهد شبستری تشکیل گردید به دقت روند سکولاریزاسیون در ایران مورد بحث و بررسی قرار میگیرد و راهکارهای جدید ارائه میگردد.» در ادامه این بخش از کیفرخواست آمده است: «آقای یورگن هابرماس در حالی به کشور خود باز میگردد که در رایزنیهای خود از اراده اصلاح طلبان برای استقرار حکومت سکولار در ایران مطمئن گردیده بود.»
تصویر یک آینده عادلانه و صلحآمیز
توماس کلایست، رئیس انجمن جایزه رسانهای آلمان و فرانسه، در مورد هابرماس میگوید: او خواهان اروپایی برای ساکنانش است و مثل همیشه یکی از چهرههای پیشرو و حاملان امید برای یک آینده عادلانه و صلحآمیز است. به گفته کلایست، «بحث درباره آینده اروپا بدون نوشتهها و هشدارهای یورگن هابرماس به سختی قابل تصور است.» جایزه ویژه رسانهای برای هابرماس همچنین به پاس یک عمر تلاش او برای رسانههای آزاد و مستقل به عنوان رکن اساسی عرصه عمومی به او اعطا خواهد شد.
جایزه رسانهای فرانسه و آلمان هرسال به یکی از کسانی که برای تعامل فرامرزی تلاش کردهاند، اعطا میشود. از آلمانیهایی که قبلا این جایزه را دریافت کردهاند میتوان به فولکر اشلوندورف (Volker Schlöndorff)، فیلمساز برجسته ۷۹ ساله و هلموت اشمیت (Helmut Schmidt) سیاستمدار، اقتصاددان و نظریهپرداز از حزب سوسیال دموکرات که بین سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۲ (میلادی) صدراعظم آلمان غربی هم بود، اشاره کرد.
این جایزه در سال ۱۹۸۳ توسط رادیو و تلویزیون زارلند (Saarländischer Rundfunk) پایهگذاری شد و اکنون رسانههای ZDF، شبکه آرته (Arte)، رادیو آلمان (Deutschlandradio)، روزنامه زاربروکر (Saarbrücker Zeitung)، تلویزیون فرانسه (France Televisions) و رادیو فرانسه (Radio France) اعطاکننده این جایزه هستند.
امید رضایی
Photo: © epd-bild / Hanno Gutmann