آغوشی از مهربانی بی‌مرز؛ نخستین شب در سرزمین جدید Foto: Julian Stratenschulte/dpa
17. سپتامبر 2025

آغوشی از مهربانی بی‌مرز؛ نخستین شب در سرزمین جدید

پس از ماه‌ها سفر سخت و عبور از کوه‌ها، صخره‌ها و آب‌های بی‌رحم مدیترانه، بالاخره در روز ۱۹ اکتبر ۲۰۱۵ به آلمان رسیدیم. روز اول طولانی و خسته‌کننده بود؛ ثبت‌نام و معاینات پزشکی در مرکز پذیرش اولیه، دهلیزهای شلوغ و انتظار بی‌پایان. با کودک یک‌ساله در آغوش، تنها به دنبال گوشه‌ای آرام برای استراحت بودم، اما هر قدم و هر صحنه مرا بیشتر با واقعیت تازه‌وارد بودن روبه‌رو می‌کرد.

اوایل شب بود که ناگهان دو تن از کارکنان با لیست اسامی وارد دهلیز شدند. چهره‌های خسته پناهجویان یکباره لبخند و هیجان گرفت. بخش زیادی از تازه‌واردان برای انتقال به مرکز دیگری فراخوانده شدند، اما نام ما در این میان نبود. به یکی از کارکنان نزدیک شدم و گفتم: «من کودک خردسال دارم و نمی‌توانم بیشتر اینجا منتظر بمانم.»

با اینکه انتظار نداشتم، صدایم شنیده شد و سه برگه جابجایی برای من، همسرم و یگانه فرزندم داده شد. سوار بر اتوبوس شدیم و از شدت خستگی به خواب رفتم. حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب به مرکز جدید رسیدیم، اولین چیزی که توجه مرا جلب کرد، پذیرایی و رفتار انسانی کارکنان بود. آن‌ها در دو سمت دروازه منتظر بودند، انگار ما را از قبل می‌شناختند. با استقبال گرم، پتوی نرم و پشمی روی شانه‌هایمان انداختند و ما را به سالن غذاخوری راهنمایی کردند که از قبل برای نان شب آماده شده بود.

سالن بزرگ و فضای گرم و صمیمی، اولین احساس واقعی امنیت و آرامش را به من داد. در آن لحظه بود که فهمیدم زندگی انسان‌ها این‌جا ارزش دارد؛ بی‌هیچ شناخت قبلی، با صمیمیت و احترام با ما رفتار شد. با پذیرایی بی‌حد و مرز آن‌ها، معنای واقعی انسانیت و فرهنگ استقبال را درک کردم.

نویسنده: صدف آزاده/خبرنگار آزاد

Foto: Julian Stratenschulte/dpa

Amal, Hamburg!
Privacy Overview

This website uses cookies so that we can provide you with the best user experience possible. Cookie information is stored in your browser and performs functions such as recognising you when you return to our website and helping our team to understand which sections of the website you find most interesting and useful.