کریسمس امسال پرشور و حالتر از سالهای قبل بود؛ زیرا برای دومین بار همه میتوانستند بدون محدودیتهای کرونایی در کنار دوستان و عزیزان خود باشند و کریسمس و آغاز سال جدید میلادی را جشن بگیرند.
اما آیا تا به حال به این فکر کردهاید که برای شماری از مردمان غیر مسیحی هنوز تجلیل از کریسمس، تزیین و قرار دادن درخت کریسمس در خانه و تهیه هدیه و شیرینی برای کودکان تابو است؟
تفاوت دیدگاهها و حساسیت در مورد تجلیل از جشنها و مناسبتهای فرهنگی و مذهبی در آلمان و کشورهای اروپایی در میان یک گروهی از زنان پناهجوی افغان مرا کنجکاو کرد تا بیشتر در این زمینه جستجو کنم و دریابم که این مسئله چه تاثیری در روند رشد و همپذیری فرزندان مهاجر دارد.
تقریباً همه زنانی که در این جمع حضور داشتند مادر بودند. شماری بیشتر از ده سال و شماری هم از مدت کوتاهی در آلمان زندگی میکردند. فرزندان آنها بهصورت معمول شامل کودکستان و مکاتب رسمی در مناطق و شهرهای مختلف آلمان بودند و همه با استفاده از تعطیلات کریسمس به دیدار دوستان و خانوادههای خود به هامبورگ آمده بودند.
بحث اصلی میان این جمع کوچک از تزیین و قرار دادن درخت کریسمس در خانه و خریدن هدیه برای کودکان آغاز شد و با صحبت درباره عید پنجاهه یا پنطیکاست، عید پاک و دیگر مناسبتها مذهبی و فرهنگی در آلمان ادامه یافت.
جشن کریسمس تنها برای مسیحیان است!
یکی از این زنان که از حدود ۱۲ سال به این سو در آلمان زندگی میکند و هر دو فرزندش نیز اینجا به دنیا آمده، به این باور بود که کریسمس تنها برای مسیحیان است و مسلمانان نباید آن را جشن بگیرند. به باور او، با تجلیل از کریسمس و مراسم فرهنگی و مذهبی از این دست، کودکان اصلیت خود را فراموش میکنند و سبب میشود تا دیگر هیچ توجهی به رسم و رواج کشور مبدا خود نداشته باشند. از سوی دیگر، گرامیداشت این مناسبتها از سوی والدین فرزندان را در مقابل دین و مذهب شان بی اعتنا میسازد.
او به این عقیده بود که بهجای تجلیل از کریسمس و عیدهای مسیحیان باید مراسم و مناسبهای فرهنگی، دینی و مذهبی مردم افغانستان به کودکان آموزش داده شود و همواره به آنها گوشزد شود که ما مسلمان و افغان هستیم و این مراسم از ما نیست.
حرفهای این خانم جوان که حدود ۳۰ سال سن داشت همه را تحت تاثیر قرار داده بود و دیگران نیز با تایید سخنان او نظریات خود در این مورد را شریک میساختند.
تجلیل از جشن کریسمس باعث گمراه شدن فرزندان میشود!
خانم جوان دیگر که مادر سه فرزند است و از هفت سال به این سو در آلمان زندگی میکند نیز تاکید کرد که تجلیل از این مراسم باعث گمراه شدن فرزندان میشود و آنها را از دین و فرهنگ آبایی شان غافل میسازد. او ادامه داد: «با آنکه پسر بزرگ من ۱۴ ساله و فرزند دومیام ۹ ساله است و هر دو دانشآموز مکاتب رسمی آلمان هستند. اما تاکنون هیچ مراسم فرهنگی و جشنهای مذهبی آلمانی را تجلیل نکردهایم و فرزندان ما نیز چیزی در این مورد از ما نپرسیدهاند.»
شماری دیگر نیز که در این جمع حضور داشتند نظریات مشابه و همسانی ارایه میکردند و با آنکه در حال لذت بردن از تعطیلات کریسمس بودند، تجلیل و گرامیداشت از این چنین جشنها را خلاف دین اسلام و فرهنگ افغانی خود میدانستند.
شنیدن این بحثها برای من کمی عجیب و غریب به نظر میرسید. زیرا زنانی که این دیدگاهها را مطرح میکردند همه باسواد بودند. شماری از آنها از مکاتب اینجا فارغ التحصیل شده بودند، شماری در حال فراگرفتن آموزش حرفهای و تعدادی هم سرگرم کار در این جامعه بودند.
اما بازخورد من با این مسائل کاملاً متفاوت است. من همواره تلاش میکنم تفاوتهای فرهنگی را بپذیرم و راه سازگاری با جامعه جدید را یاد بگیرم. زیرا باور دارم که پذیرفتن این تفاوتها در سلامت روانی خودم و فرزندانم سودمند خواهد بود.
به عنوان مادر دو فرزند، برایم خیلی مهم است که در کنار گرامیداشت از مناسبتها و مراسم فرهنگی مروج در زادگاهم، همچنان به فرهنگ و عنعنات کشور جدید احترام بگذارم و هر مناسبتی را با روش معمول آن گرامی بدارم.
از دیدگاه من، این مسئله سبب میشود تا فرزندانم در جامعه جدید احساس بیگانگی و غریبه بودن نکنند و خود را همرنگ و همطیف دیگران بدانند.
اما وقتی ما به عنوان والدین پذیرای فرهنگ جدید نباشیم، چطور میتوانیم کودکان مهاجر خود را با تفاوتهای فرهنگ جدید آشنا بسازیم؟
وابستگی همزمان به دو فرهنگ متفاوت بهویژه برای کودکان کار سادهای نیست. تنها به کمک والدین و در هماهنگی با کودکستانها و مکاتب میتوان کودک را با تفاوتهای جدید فرهنگی آشنا ساخت و از این فرصت برای آموزش تفاوتهای فرهنگی، نژادی و زبانی برای کودکان استفاده کرد. آموزش تفاوت و تنوع فرهنگی بهکودک کمک میکند تا احساس خوبی نسبت به خودش و دیگران داشته باشد و اینگونه، او دنیا را بهتر تصور میکند و با مردمانی از نژادها و فرهنگیهای دیگر راحتتر کنار میآید.
با آنکه هماهنگی بین دو سبک متفاوت تربیت برای والدین بسیار دشوار است و در بعضی از موارد «بایدها» و«نباید»ها با آنچه که در فرهنگ آبایی ما تعریف شده، بسیار متفاوت بهنظر میرسد. اما با گذشت زمان و عادتکردن به شرایط جدید متوجه میشویم که همه مفاهیم و اصول اخلاقی و فرهنگی مشترک هستند و تفاوتها تنها در جزئیات، شیوه آموزش و نحوه رفتار افراد است.
راهکارهای مهم و حیاتی
برای جلوگیری از حساس شدن ذهن کودکان دربارهی این مسائل، در نخست مادران و پدران باید تفاوتهای فرهنگی در جامعه جدید را بپذیرند و نشان دهند که علاقه به شناخت و یادگیری مسائل جدید دارند. این از طریق برقراری ارتباط با گروهها و دوستانی از ملیتها و فرهنگهای مختلف و تبادل نظر با آنها بدست میآید.
در قدم بعدی، به اندازه ظرفیت و توانایی خود با فرزندان صحبت کنند و آنها را در کنار آگاه ساختن از فرهنگ و عنعنات کشور مبدا، با تفاوتهای فرهنگی و رسوم و عادات کشور دومی نیز آشنا بسازند. به باور آگاهان، عدم آشنایی مادر و پدر با فرهنگ جدید سبب دور شدن آنها از فرزندان بهویژه در ایام نوجوانی میشود.
راه موثر دیگر برای آشنایی با فرهنگ جدید، اشتراک والدین در برنامهها و فعالیتهای مختلف مکتب است. کودکان در مکتب چیزهای زیادی را در مورد فرهنگ جدید میآموزند و ارتباط نزدیک شما با مکتب، از یک طرف شما را از این مسائل آگاه میسازد و از سوی دیگر رابطهی عاطفی با فرزندان تان تقویت میکند.
نکته مهم و اساسی اما این است که پرسشهای کودکان را مهم و با ارزش بشماریم و تلاش کنیم به تمام پرسشهای آنها در مورد تفاوتها پاسخ قانع کننده ارایه کنیم. زیرا این تنها راه کنار آمدن با تفاوتهای فرهنگی در جامعه جدید است و تاثیر قابل توجهی در روند یادگیری و همپذیری کودکان پناهجو دارد.
Bild von Jill Wellington auf Pixabay