اول از همه باید بگویم که این متن درباره بارداری یک مرد نیست بلکه اهمیت حمایت مردان در دوران بارداری زنان است. این مسئله را در دو مرتبه در بارداری بچه اول و دومان تجربه کردم. هر دو بارداری کاملا متفاوت از همدیگر (از لحاظ شرایط زندگی و نوع حمایت من در دوران بارداری) بودند. حالا با گذشت ۶ سال از زندگی در آلمان، ما منتظر به دنیا آمدن بچه سوم مان هستیم.
اولین تجربه
تقریبا یک سال از آمدن من و لیلا به آلمان و شاید ۲ سال از ازدواج ما میگذشت. این مدت را تماما کنار هم و تنها دوست و خانواده هم بودیم. متاسفانه مهاجرت باعث دوری تمام اعضای خانواده و دوستانمان شده بود و سال اول شرایط سختی را در کمپ های برلین گذراندیم. اما به قول قدیمیها قدم این بچه برای ما نیک بود. ما بعد از یک سال زندگی در دو کمپ مختلف، توانستیم بالاخره یک خانه دو اتاقه را پیدا کنیم. همان روزهای اول کوچ کشی (۲۰۱۵) لیلا نزدیک های صبح مرا بیدار کرد و با خوشحالی به من گفت که حامله است. من هم در اوج خواب گفتم خیلی عالی، تبریک باشه و دوباره خوابیدم. البته نه مرد سالار هستم، نه بی احساس و نه اینکه دلم بچه نمیخواست، فقط هنوز درک این موضوع کمی برایم مشکل بود. درک به وجود آمدن یک انسان دیگر در رحم یک زن، درک معجزه تولد یک انسان. معجزه ای که ۹ ماه بعد آن را از نزدیک دیدم و حس کردم.
سه ماه اول بارداری
هر دو قصد بیشتر کردن اعضای خانواده یمان را داشتیم. احساس اضافه شدن یکی به جمع ما باعث خوشحالی مان میشد. جالب است که مادر ها از شروع حاملگی تمام احساسات مادرانه را مخصوصا با شروع تکان خوردن های جنین پیدا میکنند ولی مردها (یا شاید فقط من) به ندرت و کم کم به این احساسات میرسند.
یکی از عقایدی که در کشورهای ما وجود دارد و گاهی هم در بین آلمان ها دیده ام “چشم زدن” است. ما برای اینکه کسی چشم نزند و خدای نکرده اتفاق بدی نیفتد تصمیم گرفتیم بعد از ۳ ماه اول، خبر بارداری را به همه بدهیم. زیرا ۳ ماه اول بارداری بسیار مهم و خطرناک است. مادر باید بیشتر استراحت و کمتر کار کند. در تمام بارداری مخصوصا سه ماه اول آن، کمک مرد بسیار مهم است. پس مردها باید آماده هر نوع رفتار و خلق و خویی از سمت زنهایشان باشند. به گفته یک دوستم، در دوران بارداری همیشه حق با زن است. گاهی شاید تحمل بعضی از رفتار آنها غیر ممکن به نظر برسد ولی به گفته لیلا: «اگر خیلی عصبانی شدم، خواهشا صبر کن زیرا به همان سرعت آرام میشوم.» میزان خشم ، خنده و یا گریه مادران در این دوران دست خودشان نیست. تغییرات هورمونی در بدن آنها باعث چنین رفتارهایی میشود. درک و رفتار آرام مرد میتواند در خوشحالی و آرامش مادر تاثیر بسزایی داشته باشد. مهمترین چیز آرامش مادر است. گفته میشود که تمام احساسات مادر در طول بارداری مخصوصا در سه ماه اول مستقیما به جنین انتقال پیدا میکند و اخلاق و رفتار نوزاد را در دوران کودکی تحت تاثیر قرار میدهد.
نیاز مادر به حمایت بیشتر مرد
وقتی با لیلا درباره هر دو دوران بارداری حرف میزنیم همیشه از دوران حاملگی اولش به خوبی یاد میکند. ما تازه یک سال میشد که در آلمان زندگی میگردم و هنوز نه مدرکی و نه مصروفیتی داشتیم. بیشترین وقتمان در کنار هم و با آرامش می گذشت. لیلا نیز دوران آرامی را گذراند، ولی چند سال بعد وقت بارداری بچه دوممان، شرایط خیلی متفاوت تر از گذشته بود. هر چند که اقامت ۳ ساله اینجا را گرفته بودیم، ولی مصروفیت زیاد و استرس های مالی، دوران حاملگی پر استرسی را برای لیلا رقم زد. توجه من نیز متاسفانه خیلی کمتر از بار قبل شده بود. وقتی دخترمان به دنیا آمد، تمام این استرس ها را میشد در رفتار او مشاهده کرد. مثل نا آرامی های شبانه، گریه های فراوان که به سختی آرام میشد. خلاصه تفاوت زیادی بین دوران نوزادی پسر بزرگم و دخترم وجود داشت و فکر میکنم همه چیز برمیگردد به شرایط زندگی مان، شرایطی که بخشی از مسایل مالی می آمد و بخش دیگر و مهمتر آن، مربوط به کمک و پشتیبانی من از لیلا در این دوران بود. حمایتی که می توانست از به وجود آمدن بسیاری از تلخی ها و تاثیرات منفی روی سلامت کودک و مادر جلوگیری کند.
6 ماه دوم بارداری و شمارش معکوس
تقریبا ماه پنج یا شش میتوان از جنسیت کودک با خبر شد. جالب است که بزرگترهای ما با دیدن نوع راه رفتن زن و یا غذاهایی که دلشان در این مدت میخواهد، می توانند حدس بزنند که کودک چه جنسیتی دارد. ما در هیچ کدام از سه بارداری در هیچ کلاس یا دوره آموزشی شرکت نکردیم. حقیقتا از این موضوع خبر نداشتیم تا اینکه یک دوست آلمانی این را از ما پرسید. او گفت که تمام آلمانی ها در این کلاس ها شرکت میکنند. جالب است که هیچ دکتری تاکنون درباره این نوع کلاس ها چیزی به ما نگفته است. البته بسیاری از ما از خانواده های پرجمعیت می آییم. در دوران کودکی و نوجوانی شاهد به دنیا آمدن و بزرگ شدن بچه های زیادی بودیم. بسیاری حتی مثل یک پدر و مادر از برادران و خواهران کوچکترشان نگهداری کردند.
ماه آخر و معجزه تولد
خلاصه ماه آخر، وقت شمردن روزهاست. یادم می آید که بار اول ترس بزرگی از درد ناگهانی لیلا داشتم. میدانستم که اتفاق می افتد ولی از چگونگی آن میترسیدم. آیا کیسه آب پاره میشود؟ اگر کیسه آب وسط خیابان پاره شود چه؟ چسبیده بودم به کیسه آب و همان هم شد. در خانه بودیم که این اتفاق افتاد. آب سرخ کم رنگ همه تخت خواب و کف اتاق را گرفته بود. من به آمبولانس زنگ زدم و آنها نیز به سرعت رسیدند. در طول دو روز پرستاران مرتبا وضعیت مادر و قلب کودک را کنترل میکردند. بعد از دو روز پسرم به دنیا آمد. اول این متن از نداشتن احساس درباره بارداری لیلا گفتم ولی در این لحظه همه چیز تغییر کرد. وقتی این موجود شگفت انگیز کوچک را در آغوش گرفتم، احساسی عجیب و غیر قابل توصیف داشتم. می دانستم که این کودک، بخشی از وجود من است. شاید تنها توصیف واقعی این احساس “پدر شدن” باشد.