امروز وقتی بیدار شدم، هر چقدر هم که فکر کردم نتوانستم روز و تاریخ را به یاد بیاورم. دیگر حساب روزها از دستم در رفته است. به تلفن همراهم که روی میز کنار تخت بود، نگاه کردم. ساعت حدوداً ۵ صبح روز جمعه بود. نور کمی از میان پردهها وارد اتاق میشد. چشمانم را بستم که دوباره بخوابم. در آن حالتی که دراز کشیده بودم اصلا راحت نبودم. خودم را تکان دادم و به سمت دیگری دور خوردم. پتو را بالای سرم کشیدم. گرمم شد و وقتی پتو را کنار زدم، از سردی به خودم لرزیدم. احساس میکردم تخت خواب برایم کوچک شده است. خواب از سرم پریده بود. از اینکه نمی توانستم بخوابم عصبانی شده بودم. این یکی از عادت های جدیدم شده بود.
روزهای قرنطینه چطور گذشته است؟
مریم مادر دو فرزند است. او به همراه خانواده اش در هامبورگ زندگی میکند و همچنین در مدت قرنطینه باردار بوده است. مریم میگوید: «بیشتر وقتم را با کودکانم میگذرانم، با هم شیرینی و کیک تهیه میکنیم و به پیاده روی میرویم.» او به دلیل بارداری، هرگز در این دوران به خرید نرفته است.
ادریس ۲۸ ساله است و در شهر کوچکی در نزدیکی کلن زندگی میکند. برای او این دوران کمی متفاوت گذشته است. به گفته ادریس، شهر آنها دیرتر از دیگر جاها به قرنطینه واکنش نشان داد. او میافزاید: «البته اینجا همیشه مثل دوران قرنطینه است. هیچ آدم نمیبینی.» صدای خنده اش از پشت تلفن بلند شد.« بسیار فیلم دیدم. فکر کنم دیگه فیلم در نتفلیکس نمانده باشه و کارهای تکراری مثل خرید و نان پختن. این روزها سعی کردم بیشتر برنامه ریزی کنم.»
معصومه ۵۱ ساله است و در شهر برلین زندگی میکند. او چند فرزند بزرگ دارد که همه تشکیل خانواده داده اند. معصومه که اکنون تنها و به دور از فرزندانش زندگی میکند میگوید: « برای من وحشتناک بود. شبها کابوس میدیدم. به دلیل وحشت زیاد حاکم بر جامعه، روزها نیز از بیرون رفتن اجتناب میکردم. امروز با گذشت تقریبا دو ماه و باز شدن تدریجی همه فروشگاهها، ترس من هم کمتر شده است.»
عادتهای جدید در قرنطینه؟
دیبا دانشجو است و در دانشگاه هنرهای زیبای هامبورگ درس میخواند. او میگوید: «شاید یکی از عادتها، برنامه ریزی دقیقتر داشتن است. درسهای دانشگاه من در ساعتهای خاصی برگزار میشود و برای اینکه به همه کارهایم برسم، مجبورم فعالیتهای روزانه خود را برنامه ریزی کنم.»
معصومه اما در مودر عادتهای جدید در دوران قرنطینه میگوید: «من از سالها پیش سعی کرده ام سالم زندگی کنم و به سالم بودن غذاهایی که میخورم، پیاده روی منظم و چیزهای از این دست اهمیت بدهم. من تمام این کارها را در دوران قرنطینه هم رعایت کردم.»
در جریان قرنطینه، بیشتر دلتنگ چه فعالیتهای هستید؟
مریم: «بیشتر برای چیزهای ساده، مثل دورهمیهای خانوادگی و دوستانه، خرید کردن و رستوران رفتن دلتنگم.»
معصومه: «برای زمانی که مردم بدون ترس رفت و آمد میکردند و اینکه بتوانم نوههایم را بدون نگرانی در آغوش بکشم، دلتنگم.»
چه عادتهای را میخواهید از دوران قرنطینه با خود نگه دارید؟
دیبا: «در این مدت به دلیل خانه بودن مداوم، تمیزی بیشتر عادتم شده و دوست دارم این را همین طور بعد از قرنطینه هم ادامه بدهم.»
معصومه: «فکر میکنم رعایت بیشتر بهداشت شخصی و اجتماعی، مثلا ضد عفونی کردن دست هایم که من پیش از این به ندرت انجام میدادم.»
اولین کاری که بعد از تمام شدن کامل قرنطینه انجام میدهید چه است؟
دیبا: «هممم… رفتن به یک پیک نیک با دوستانم در فضای باز»
مریم: «من در کل دوران قرنطین به دلیل بارداری و ترسی که داشتم اصلا به هیچ مکان عمومی نرفتم و تمامی خریدها و کارهای ضروری خارج از خانه به عهده همسرم بوده است. به این دلیل احتمالا اول از همه برای خرید بیرون میروم.»
صبح وقتی تازه پلک هایم سنگین شده بودند و گرمی لحاف دورم لذت بخش بود، صدای بلند بچه ها مرا از خواب پراند. درست مثل مرغ و خروسهای خانه پدرم در مزار، که سر ساعت مشخص شروع به سر و صدا میکردند. آنها بیشتر از همیشه به ما عادت کرده بودند و ما هم همینطور. دیگر فکر ندیدن آنها برای مدت کوتاهی نیز در طول روز غیر ممکن به نظر میرسد. ولی اگر از دلتنگیهای روزهای قبل از قرنطینه بگویم بسیار است. بدون نگرانی با خانواده به پارک رفتن، رستوران رفتن، دیدن دوستان و همچنین دیدن آدم ها بدون ماسک، دستکش و نترسیدن از مکان های شلوغ. هرگز فکر نمیکردم دلم برای اتفاق های بسیار عادی تنگ شود.