هولوکاست از پشت دیوار؛ نگاهی به فیلم منطقه دلخواه Bafta Press Photos
۲۴٫ مهر ۱۴۰۳

هولوکاست از پشت دیوار؛ نگاهی به فیلم منطقه دلخواه

فیلم «منطقه دلخواه» به کارگردانی جاناتان گلیزر امسال دو جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی و بهترین صدابرداری را از آن خود کرد. این فیلم از زاویه‌ای متفاوت به مسئله هولوکاست در اردوگاه کار اجباری آشویتس می‌پردازد. فیلم «منطقه دلخواه» برگرفته از رمانی به همین نام نوشته مارتین آمیس است و با همکاری انگلیس، لهستان و آمریکا ساخته شده است. در نوشتار پیشِ رو نگاهی دارم به این فیلم. 

دیوار در آلمان تنها یک سازه‌ی سنگی یا آجری نیست، بلکه مفهومی سیاسی و ضدانسانی را با خود یدک می‌کشد. دیوار مرز است، جایی که آلمانی‌ها برای عبور یا فرار از آن کشته‌ داده‌اند. برای همین است که بسیاری دیوارها در برلین تبدیل به تابلوی نقاشی شده‌اند یا پیام‌هایی با خطوط درهم و پیچیده بر آن‌ها نوشته شده است. دیوارها سال‌هاست که به گالری‌هایی طبیعی و تصادفی در شهر تبدیل شده‌اند که حامل پیام‌هایی در ستایش انسانیت‌ و آزادی هستند.

فیلم «منطقه‌ دلخواه» (The Zone of Interest) نیز خانواده‌ای آلمانی را در این سوی دیوار نشان می‌دهد؛ بیرون از محدوده‌ی دیوار منظورم است. جایی که وقتی کسی به آن می‌رسد، احساس آزادی می‌کند. ما نیز مانند این خانواده در این سوی دیوار هستیم و پشت آن‌را نمی‌بینیم. فیلم از ابتدا تا پایان از همین زاویه‌ دید روایت می‌شود و دوربین در بیشتر صحنه‌ها محدود به چارچوب خانه است.

در دقیقه‌های آغازین ممکن است فکر کنیم مسئله اصلی فیلم سرگذشت این خانواده است، اما رفته‌رفته متوجه می‌شویم که شخصیت اصلی فیلم «دیوار» است. به خاطر دیوار است که ما این خانواده را می‌بینیم و رفتار، روابط و سرگذشت اعضای آن برایمان اهمیت پیدا می‌کند.

این دیوار اما دیوار برلین نیست. تاریخچه‌اش به سال‌ها پیش از آن برمی‌گردد؛ به دوران نازی‌ها و سرکوب یهودیان. این دیوارِ بلند و قطور دورتادور آشویتس، بزرگترین و مرگبارترین اردوگاه کار اجباری نازی‌ها در لهستان، کشیده شده و خانواده‌‌ی موردنظر در همسایگی آشویتس زندگی می‌کنند. خانواده‌ای که مرد آن، رودلف هُس، رییس اردوگاه است و خانه‌ای ویلایی با باغی بزرگ، استخر و چندین اتاق به واسطه همین شغل نصیبش شده است.

همین که خانواده هُس پا به خانه می‌گذارند و از پله‌هایش بالا و پایین می‌روند، می‌بینیم که خانه برایشان زیادی بزرگ است؛ همان‌طور که لباس‌های صاحبخانه‌ی قبلی روی تن زن خانواده، هِدوِگ، زار می‌زنند. با این حال، هدوگ به خود لقب ملکه آشویتس می‌دهد باوجودی‌که می‌داند صاحبخانه‌ی اصلی این خانه با فرزندانش احتمالا تاکنون در کوره‌های آدم‌سوزی پشت دیوار به خاکستر تبدیل شده‌اند.

منطقه دلخواه هولوکاست

تصویری از خانه واقعی رودولف هُس/ ویکی‌پدیا

فیلم به‌خوبی نشان می‌دهد که دیوار، هرچند ضخیم و بلند، تنها می‌تواند تصاویر را سانسور کند، اما از پس صداها، دودها و بوها برنمی‌آید. دقایق آغازین فیلم این حس را به‌خوبی به تماشاچی منتقل می‌کند. صحنه‌ اول سراسر تاریکی است. زمان می‌گذرد و تاریکی ادامه می‌یابد، اما صداهایی می‌شنویم. ابتدا صدای ناله و فریادهایی محو می‌شنویم و بعد رفته‌رفته صدای گنجشکان جای آن‌را می‌گیرد. انگار در تاریکی حرکت کرده باشیم و از مکانی وحشت‌زده به دل طبیعت آمده باشیم. در آن لحظه‌ هنوز نمی‌دانیم کجا بوده‌ایم و به کجا آمده‌ایم.

اعضای خانواده هُس نمی‌بینند چه بر سر آدم‌های آن‌سوی دیوار می‌آید، اما صدای جیغ‌ آن‌ها را شب و روز می‌شنوند. دود سیاه ناشی از سوختن آدم‌ها آسمان خانه‌شان را می‌پوشاند و خاکسترش روی گل‌های رنگارنگ باغ‌شان می‌نشیند. حتی استخوان‌های مردگان را در رودخانه به‌جای ماهی صید می‌کنند و پسر نوجوان‌شان دندان‌های نیم‌سوخته‌ی یهودیان را جمع می‌کند.

فریادها و بوهایی که از آشویتس وارد خانه می‌شود بر هر یک از اعضای خانواده تاثیری متفاوت می‌گذارد. دختر نوجوان شب‌ها نمی‌تواند بخوابد، در خواب راه می‌رود و می‌نشیند کنار پنجره‌ای روبه دیوار و به آن خیره می‌شود. پسر بزرگ خانواده که تقریبا ۱۶ ساله است تلاش می‌کند جا پای پدر بگذارد و با برادر کوچکش مانند اسیر رفتار می‌کند. نوزاد بی‌قراری می‌کند و مهمان خانواده بوی سوختگی آدم‌ها و صدای وحشت‌شان را حتی یک شب هم نمی‌تواند تحمل کند و بی‌خداحافظی از خانه درمی‌رود. زن خانه، هدوگ، اما معتقد است که این خانه و تمام تشکیلاتش همان آینده روشنی است که پیشوا وعده داده بوده است. پس علی‌رغم انتقال همسرش به شهری دیگر، در همسایگی آشویتس می‌ماند.

فیلم در این میان گریزی هم به افسانه‌های قدیمی می‌زند. بسیاری از ما قصه هانسل و گرتل را شنیده‌ایم؛ خواهر و برادری که در جنگل گم می‌شوند و گیر جادوگری می‌افتند که می‌خواهد آن‌ها را در کوره بپزد و بخورد. رودلف شب‌ها این قصه را برای دخترانش می‌خواند تا بخوابند. درست در همین لحظات دختری از اهالی روستا پنهانی به مکان‌هایی سرمی‌کشد که یهودی‌ها را به کار اجباری وامی‌دارند. دختر برای آن‌ها روی زمین سیب می‌گذارد. سیب‌ها همه جا هستند و نشانی از مقاومت دارند. دختر نوجوان با این مبارزه خاموش افسانه‌ی زمان خودش را رقم می‌زند.

فیلم «منطقه دلخواه» را می‌توانید در وبسایت آمازون و برخی سینماها تماشا کنید. برای دیدن تصاویر بیشتری از این فیلم این‌جا کلیک کنید.

Bild: Bafta Press images