حالا دو سال از آن روز گذشته است! روزی که کشته شدن دختر بی گناه به نام “مهسا امینی” باعث به جریان افتادن قیام آزادی خواهانه، با محوریت آزادی زنان در ایران شد.
در دو سال گذشته، اعتراضات گسترده به رهبری زنان و جوانان ایران به نام «زن، زندگی، آزادی» شکل گرفت. این جنبش نمادی از مقاومت علیه استبداد و تلاش برای به دست آوردن حقوق و آزادیهای اساسی در جامعهای است که سالهاست تحت فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار دارد. در نگاه اول، این اعتراضات میتوانست نشانهای از رشد آگاهی و همبستگی اجتماعی در میان مردم ایران باشد؛ اما در واقع، وقتی از زاویهای گستردهتر به موضوع نگاه کنیم، میتوانیم تناقضات عمیقی را در برخورد مردم ایران با مسائل دیگر مانند پناهجویان افغان و درگیریهای منطقهای مشاهده کنیم.
در واقع مردمی که دم از “آزادی خواهی” میزنند، و مبارزات خیابانی آنها الهام بخشی بسیاری از آزادی خواهان در سراسر دنیا بود، شاید بیشتر باید بر مبانی اصلی انسانیت تمرکز کنند. مبانی انسانیت، که در آن نه تنها “جنسیت” اهمیتی ندارد، بلکه “قومیت” و “نژاد” هم بی اهمیت است. جهانی که جنبش “زن، زندگی، آزادی” مطالبهگر آن بود، نه میتواند خواهان اخراج هرچه بیشتر و سریعتر پناهجویان افغان باشد، نه میتواند به رنج مردم غزه و کشتار بی رحمانه آنان، پشت کند.
بگذارید در این مورد بیشتر صحبت کنیم…
نژادپرستی علیه پناهجویان افغان؛ در ایران افسار گسیخته است…
با وجود اینکه اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» بر حقوق بشر و آزادی تاکید دارد، برخورد مردم و دولت ایران با پناهجویان افغان نشان میدهد که این جنبش لزوماً به رشد آگاهی اجتماعی در همه ابعاد منجر نشده است. پناهجویان افغان که سالهاست به دلایل مختلف از جنگ و فقر در کشور خود فرار کردهاند و در ایران زندگی میکنند، همواره با تبعیض، خشونت و نژادپرستی مواجه بودهاند.
این نژادپرستی نهتنها در رفتارهای عمومی بلکه در سیاستهای دولتی نیز بازتاب دارد. حالا هم صحبت از اخراج فوری دستکم دومیلیون پناهجوی افغان از ایران است! از سوی دیگر نانواییها در ایران “فروختن نان” را به اتباع افغان ممنوع اعلام کردهاند!
این در حالی است که بسیاری از مردم افغانستان که ساکن ایران هستند، در قیام آزادی خواهانه “زن، زندگی، آزادی” شرکت کردند. حتی دختر افغان جوانی به نام “ستاره” در تظاهرات خیابانی و در سکوت خبری کشته شد!
در حالی که انتظار میرود جنبشی که با محوریت عدالت و آزادی شکل گرفته، علیه هر نوع بیعدالتی و تبعیض باشد، سکوت یا حتی حمایت برخی از ایرانیها از رفتارهای نژادپرستانه علیه افغانها تناقضی آشکار است.
سکوت در برابر نسلکشی در غزه، به نام “ما که عرب نیستیم!”
از سوی دیگر، بحران انسانی و نسلکشی در غزه که زندگی هزاران فلسطینی را تحت تأثیر قرار داده، بهطور کلی در میان جامعه ایران واکنشهای محدودی را برانگیخته است. در حالی که نظام جمهوری اسلامی همواره بر حمایت از فلسطین تأکید کرده، اما این حمایت بیشتر سیاسی و ایدئولوژیک بوده و با آنچه در کف جامعه رخ میدهد، تفاوت دارد. اگرچه انتظار میرفت جنبشی با عنوان «زن، زندگی، آزادی» که بر مبارزه با ظلم تأکید دارد، نسبت به ظلم و نسلکشی در دیگر نقاط جهان حساسیت بیشتری نشان دهد، اما این موضوع در میان مردم ایران بهاندازه مسائل داخلی بازتاب نیافته است.
این درحالی است که همزمان با رخ دادن قیام ژینا امینی در ایران، زنان کشورهای دیگر، به خصوص فلسطین، که طعم حکومت اسلامی حماس را چشیده بودند، تمام قد در کنار زنان ایران ابراز همبستگی و وحدت کردند. اما ظاهراٌ این وحدت فقط یک سویه بود! و از تظاهرات خودجوش مردمی در حمایت از زنان تحت ظلم غزه، خبری نیست. این مسئله نشان میدهد که دغدغههای حقوق بشری و عدالتخواهانه در برخی بخشهای جامعه محدود به مسائل داخلی است و نسبت به موضوعات بینالمللی کمتوجهی وجود دارد.
آزادی برای خود، تبعیض برای دیگران!؟
بهطور کلی، اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» نمادی از تلاش برای حقوق بشر و آزادی در ایران بوده و هست. اما این جنبش نشان نداده که لزوماً به رشد شعور فرهنگی و اجتماعی در تمامی زمینهها منجر شده باشد. برخورد نژادپرستانه با افغانها و کمتوجهی به بحرانهای انسانی در سطح بینالمللی مانند غزه نشاندهنده نوعی تمرکز صرف بر مسائل داخلی و نادیده گرفتن همبستگی جهانی است.
این امر بهویژه در زمینه حقوق بشر، تناقضی اساسی است و نشان میدهد که آزادیطلبی در سطح فردی و ملی ممکن است همیشه به تعمیق آگاهی اجتماعی و انسانی در سطح جهانی منجر نشود.
Aora Helmzadeh