امروز سالگرد استقلال اوکراین است، اما در پایگاه خبری امل روز دیگری هم هست: امروز تیم «امل اوکراینی» یک ساله میشود. ما نیز تولد این تیم را در کنار همکاران اوکراینیمان جشن میگیریم و خوشحالیم که در ۳۶۵ روز گذشته کنار هم بودهایم و قرار است همچنان با هم ادامه دهیم.
آشنایی من با پرچم آبی و زرد
نخستین روزی که پناهندگان اوکراینی به برلین آمدند، در ایستگاه مرکزی قطار برلین بودم. جای سوزن انداختن نبود. جمعیت از پلهها بالا میرفتند، پایین میآمدند و دو سوی سکوهای قطارِ بینِ شهری بهسختی میشد جا برای ایستادن پیدا کرد. همانطور که در طبقهی همکف، دوربین به دست، تلاش میکردم از بین آدمها و چمدانها راهی برای جلو رفتن پیدا کنم، چشمم به تابلویی افتاد که پرچمی آبی و زرد رویش چاپ شده بود. زیر پرچم فلشی سیاه بود که میگفت: اوکراینیها به سمت چپ!
نگاهم به چپ چرخید و کسانی را دیدم که کنار چمدانها، کیسهها و کیفهایشان ایستاده بودند. برخی هم خسته میشدند و همانجا روی چمدانها و کیسهها مینشستند. از طبقههای بالا و پایین مسافران دیگری هم به آنها اضافه میشدند. در نگاه همهی آنها چیز مشترکی بود که از بقیهی مسافران جدایشان میکرد: نگاهشان خسته بود و با ناباوری به نقطهای نامعلوم خیره شده بودند؛ نگاهی پر از پرسش و نگرانی از آیندهای نامعلوم.

Bild: Maryam Mardani
چند ماه بعد تیم امل اوکراینی با سه خبرنگار جوان در پایگاه خبری ما راهاندازی شد. خبرنگارانی که بیآنکه ازشان بپرسم میدانستم روزی در همان ایستگاه از قطار پیاده شده بودند، تابلویی با پرچم آبی و زرد را دیده بودند و به دنبال فلش سیاه به سمت چپ رفته بودند. خبرنگارانی که دست فرزندشان را در دست گرفته بودند و به سوی آیندهای نامعلوم قدم برمیداشتند.
رنگها نشانه شدند
رنگهای آبی و زرد در ایستگاه قطار تمام نشدند، بلکه از آن روز به بعد جان گرفتند و به خیابانهای شهر کشیده شدند. رنگها سر از دیوارنویسیهای برلین درآوردند. دامن عروسکی شدند که پشت ویترین فروشگاه بود. روی سر در سوپرمارکت نزدیک خانهام رفتند و روی جعبههای شکلات جا خوش کردند. آبیها و زردها در تظاهراتهای پس از آن، در آسمان برلین به پرواز درآمدند. رنگها نشانه شدند برای ابراز همبستگی ما با میهمانان جدیدمان که از جنگ گریختهاند.
این دو رنگ از در اتاق خبر ما هم تو آمدند و روی دیوار و گلهای آفتابگردان پاشیده شدند. حتی لوگوی پایگاه خبری امل نیز به رنگ آبی درآمد.

Bild: Amal Berlin
برخی تجربههای انسانی مرز نمیشناسند
کار کردن در اتاق خبر امل نیز، مانند هر محل کار دیگری، تنها به نوشتن خبر محدود نمیشود. آشناییها در فاصلهی میان خبرها شکل میگیرند. در همان نیم ساعتی که برای ناهار خوردن به اغذیهفروشی ترک میرویم یا صبحها در میتینگهای کوتاهی که خبر انتخاب میکنیم. یا وقتی که کار تمام میشود و باهم تا ایستگاه قطار میدان نولندورف پیاده میرویم. میز کار همهمان نیز در اتاقی بزرگ قرار گرفته که ارتباط را راحتتر میکند.
در همین زمانهاست که باهم حرف میزنیم و در همین حرف زدنهاست که میفهمیم بیشتر از آنچه فکر میکردیم به هم نزدیکیم. فرقی نمیکند که همکارمان سوریهای باشد، افغان، اوکراینی، ایرانی یا آلمانی باشد. تجربهی جنگ و انقلاب و فرار آدمها ملیت و مذهب و رنگ پوست نمیشناسد.
سهشنبهی دو هفته قبل پس از نوشتن خبرها جلوی در ایستاده بودیم. من گفتم: «خیلیها در ایران فکر میکنند، ما که آلمان زندگی میکنیم خیلی ثروتمندیم.» انس، همکار سوریام، زد زیر خنده و گفت: «جدی میگی؟ خانواده و دوستان من هم در سوریه فکر میکنند من توی پول زندگی میکنم و توقعات زیادی دارند.» اولنا، همکار اوکراینی، خندهای سر داد و گفت: «باورم نمیشه! توی اوکراین هم همه فکر میکنند ما که به کشوری مثل آلمان آمدیم حتما تا حالا خیلی پولدار شدیم.» هر سه خندیدیم و فکر کردیم که بسیاری از تجربهها و احساسات انسانی مرز نمیشناسند.

Bild: Amal Berlin!
مخاطبین اروپایی و غیراروپایی باهم فرق میکنند
یکی از ویژگیهای خوب شغل ما این است که همواره در جریان جزییات اخبار و واکنشهای مخاطبینمان نسبت به آنها هستیم. همکاری با خبرنگارانی از کشورها و زبانهای گوناگون که خود در تبعید به سر میبرند، نیز فضایی برای تبادل نظر دربارهی همهی این موارد ایجاد میکند.
همانطور که همکار سوریام خالد العبود در یادداشتی به مناسبت امروز نوشته است، مخاطبین صفحهی اوکراینی با مخاطبین صفحههای عربی و فارسی فرق میکنند. او معتقد است که دلیل این مسئله آزادی عمل بیشتر پناهندگان اوکراینی در مقایسه با دیگر پناهندگان است.
من هم با نظر همکارم موافقم. وقتی به خوانندگان صفحهی اوکراینی نگاه میکنم، متوجه میشوم که آنها نگران مشکلات بنیادی نیستند. آنها نگران اخراج و بازگردانده شدن به کشورشان نیستند. آنها سالهای ارزشمندی از عمرشان را در کمپهای پناهندگی هدر نمیدهند و هرگز برای اثبات اینکه جانشان در خطر بوده به دادگاه نمیروند. فرزندانشان وقتی به دانشگاه و مدرسه میروند حتی نگران یادگیری زبان آلمانی نیستند.
همینها باعث میشود که بتوانند در آلمان «زندگی» کنند و به قول خالد العبود، در رویدادهای فرهنگی حضور پررنگتری داشته باشند.
جنگ با کسی شوخی ندارد
همکاران اوکراینی نیز مانند همکاران سوری و افغان من بخشی از وجودشان را در کشورهای شان جا گذاشتهاند و به آلمان گریختهاند. یکی همسرش آنجاست، یکی خانوادهاش و دیگری تمام دار و ندارش. برخی حتی فرصتی برای خداحافظی با خانه و خانوادهشان نداشتهاند.
جنگ، جنگ است و وقتی تیری از تفنگ خارج میشود به ملیت و احساسات آدمها توجهی نمیکند. هدف تیر تنها کشتن است و بس. کسی که انگشتش را روی ماشهی تفنگ گذاشته، جان آدمها را نشانه گرفته است. متاسفانه در زمانهای زندگی میکنیم که هریک از این آدمها میتوانند خانواده، دوستان، عزیزان و حتی خود ما باشیم.
شاید این آرزو در دوردستها باشد، اما برای همکاران اوکراینی و دیگر همکارانم آرزو میکنم که روزی جنگ پایان یابد. ما در کنار هم تلاش میکنیم که صدای مردممان باشیم و روز پیروزی را نزدیکتر کنیم.
یادداشت خالد العبود را اینجا بخوانید.
نوشتهی مریم مردانی
Bilder: Amal Berlin!