برای نخستین بار حدود دو ماه قبل با احمد به یکی از مراکز کاریابی هامبورگ رفتیم. او میخواست در رشته فناوری اطلاعات در یکی از انستیتیوتهای هامبورگ تحصیل کند و برای این کار به تایید اداره کار نیاز داشت تا هزینههای مورد نیاز را بدست بیاورد.
با راهنمایی کارمند بخش امنیتی به طبقه چهارم این ساختمان قدیمی رسیدیم و منتظر نوبت خود نشستیم. همینطور که نشسته بودیم و آهسته با هم صحبت میکردیم، هر دو آرزو میکردیم که شخصی که قرار است امروز از ما پذیرایی کند و مسئول پرونده احمد باشد، مانند بسیاری از کارمندان این اداره خشک و جدی نباشد. زیرا قرار بود در مورد مسئلهی بسیار مهم با او صحبت کنیم و شنیده بودیم که تصمیم او تعیین کننده است.
رویارویی با فردی از «نژاد برتر»
هنوز سرگرم صحبت کردن روی این مسئله بودیم که خانم ریز نقشی با چهره مصمم و جدی از اتاق آخری دهلیز بیرون آمد و اسم دوستم را صدا زد. هر دو از جا بلند شدیم و احمد با مهربانی از خانم پرسید که آیا من هم میتوانم در این ملاقات او را همراهی کنم؟ خانم با لحنی خشک رضایت داد و هر دو داخل اتاق شدیم.
متاسفانه برخلاف میل ما رفتار این خانم هم بهتر از کارمندان اداره کار نبود و طوری رفتار کرد که گویا او اشراف زادهی ثروتمند و ما رعیت او باشیم. از همان آغاز با پرسیدن سوالات عجیب و غریب تلاش میکرد تا احمد را تحت تاثیر قرار دهد.
احمد که در افغانستان دانشجوی رشته حقوق و علوم سیاسی بود حدود ۸ سال پیش به آلمان آمد. او از همان ابتدا برای اینکه دیگر وابسته به دولت نباشد و پول شهروندی دریافت نکند، پس از آموختن زبان آلمانی شروع به کار در شرکت پست آلمان کرد.
او چندین سال در این شرکت کار کرد و مانند یک شهروند معمولی آلمان، در کنار هزینههای بالای زندگی، مالیات و بیمههای مختلف را نیز پرداخت کرد. در این جریان او همچنان موفق شد تابعیت آلمانی خود را بدست آورد.
اما گرفتن تابعیت برای احمد پایان کار نبود. احمد به دلیل اینکه از ادامه تحصیل در افغانستان بازمانده بود، پس از ۸ سال سرانجام تصمیم گرفت در آلمان ادامه تحصیل دهد.
رشته فناوری اطلاعات را انتخاب کرد و با جستجو و تحقیق در مورد این رشته، مراجعه به یکی از انستیتوتهای هامبورگ و بدست آوردن توصیه نامه از مسئول بخش آیتی این آموزشگاه، مطمئن شد که شرایط لازم برای ادامه تحصیل در رشته آیتی را دارد.
اما تحصیل در این رشته هزینه بردار است و به عنوان کسی که چندین سال به دولت آلمان مالیه پرداخت کرده، اکنون مرکز کاریابی باید تمام هزینههای تحصیلی و زندگی او را متقبل میشد.
تلاش برای اثبات تواناییها
بخش دشوار مسئله هم از همینجا شروع شد. با آنکه احمد از نظر قانونی کاملاً حق ادامه تحصیل و شرایط لازم را داشت اما این کارمند مرکز کاریابی به ترفندهای مختلف تلاش میکرد مانع راه یافتن او به این دوره تحصیلی شود و اصرار داشت تا احمد برای ادامه زندگی در آلمان دوباره کار کند.
در این میان اما احمد تلاش میکرد او را متقاعد بسازد که از پس این رشته برمیآید و به زودی به یک متخصص جوان در این زمینه تبدیل خواهد شد و جای خالی یک متخصص در بخش فناوری را پر خواهد کرد.
رفتار این خانم پس از چند لحظه برای من واقعاً غیرقابل تحمل شد. از او اجازه خواستم و به صحبت آغاز کردم. از تواناییهای احمد و مشکلاتی گفتم که پناهجویان در نخست برای ساختن زندگی جدید و ایستادن روی پای خود متحمل میشوند. از تلاشهای که گاه به نتیجه میرسد و زمانی هم با بنبست روبرو میشود.
بحثها جدی و طولانی شدند و در آخر به این نکته اشاره کردم که «احمد از مادر کارمند دویچه پست متولد نشده بود» و این که یک دانشجوی رشته حقوق و علوم سیاسی با آرزوهای بلند در سرزمین خود، مجبور به کار کردن در این بخش شده از بخت و اقبال ناخوش اوست نه حق اساسیاش.
این کارمند اداره کاریابی که وظیفه داشت تمام اطلاعات مربوط به ادامه تحصیل در رشته فناوری اطلاعات را ثبت سیستم کند و در نهایت برای پرداخت هزینههای آن تصمیم گیری شود، حتی حاضر نبود این کار را انجام دهد و تا آخرین لحظات برای منصرف کردن ما تلاش میکرد.
سرانجام و از روی مجبوریت و فشاری که از سوی ما وارد شد، دست به کیبورد کامپیوتر برد و چند کلمهای را به عنوان یادداشت نوشت و به احمد گفت منتظر تماس تلفنی برای سپری کردن امتحان ورودی باشد.
امتحان ورودی که در اداره مرکزی کاریابی هامبورگ برگزار شده بود با موفقیت سپری شد و احمد باید دوباره منتظر قرار ملاقات برای تصمیم گیری نهایی میبود که باز هم همان خانم مسوولش بود.
بن بست بوجود آمده بر اساس قانون نبود
سمستر درسی نخست در انستیتوت که احمد انتخاب کرده بود قرار بود به تاریخ ۳۱ جولای شروع شود و فرصت محدودی تا آن زمان باقی مانده بود. اما خبری از قرار ملاقات و تصمیم نهایی اداره کاریابی نبود.
همین طور روزها و هفتهها گذشت و در نهایت در اکانت شخصی که این تازگیها اداره کاریابی برای تسریع روند کاری به مراجعه کنندگان ارایه کرده، احمد متوجه پیامکی شد که بهتاریخ ۱۴ جولای از سوی این خانم گذاشته شده بود.
این کارمند اداره کاریابی با وجود تمام تلاشها هنوز روی حرف و هدف خود مانده بود و با فرستادن یک پیشنهاد کاری تمام وقت در بخشی که اصلاً شایسته احمد نبود، بدون اعلام آخرین تصمیم خود، احمد را بلاتکلیف رها کرده و خودش به تعطیلات تابستانی رفته بود.
تلاش دوباره برای رسیدن به آرزوی دیرینه
اما از آنجایی که احمد به تصمیماش پابند بود از تلاش دست نکشید و با فرستادن ایمیلهای پیهم و مراجعه فردی به این اداره توانست در نبود این خانم، توجه کارمندان دیگر اداره کاریابی را به خود جلب کند. در نهایت درست یک هفته قبل از شروع سمستر اداره کاریابی مصمم به پرداخت تمام هزینههای تحصیلی احمد شد و او توانست در رشته دلخواهش به تحصیل ادامه دهد.
آنچه برای من با دیدن این رفتار و نیز شنیدن روایتهای مرتبط از دیگر پناهجویان افغان و غیر افغان، واضح شد این بود که در بسیاری از موارد این سیستم و قانون ادارات کاری آلمان نیست که در مورد افراد تصمیم میگیرد، بلکه اشخاص متصدی پستها اند که تصمیم میگیرند با چه کسی مهربان باشند و چه کسی را از قانونیترین حقوقش محروم کنند.
روایتهای مشابه این تاکنون بارها از زبان پناهجویان به رسانه امل هامبورگ گزارش شده است. مواردی از جمله بدرفتاری کادر درمانی در بیمارستانها، رفتارهای تحقیر آمیز کارمندان اداره کار، اداره مهاجرت و پناهندگی، مسئولان اقامتگاههای پناهجویان و چندین اداره دیگر از روایتهای است که به طور روزمره پناهجویان در آلمان با آن روبرو میشوند.
Foto: Eman Helal