انتخابات در ایران و هامبورگ: یک مقایسه غیرمنطقی
22. فوریه 2020

انتخابات در ایران و هامبورگ: یک مقایسه غیرمنطقی

روز ۲۳ فوریه اهالی هامبورگ برای انتخابات مجلس ایالتی (Bürgerschaft) پای صندوق‌های رأی می‌روند. دو روز قبل از آن، ۲۱ فوریه، مردم ایران برای انتخابات مجلس رأی‌های خود را به صندوق انداختند (فرض کنیم می‌شود نام آن‌چه در ایران می‌گذرد را انتخابات گذاشت و نام مجلس شورای اسلامی را یک پارلمان واقعی دانست!).

تمام تلاش من برای این که از مقایسه انتخابات در هامبورگ و تهران سرباز بزنم، تا کنون بی‌نتیجه مانده است. ذهن انسان مایل به مقایسه است. برخی معتقدند ذهن انسان فقط از طریق مقایسه کار می‌کند.

منطقی نیست که یک رخداد سیاسی در یک کشور توسعه‌یافته و دموکراتیک در اروپای غربی را با همان رخداد سیاسی در کشوری در حال توسعه که در آن دیکتاتوری مذهبی برپاست، مقایسه کنیم، آن هم در خاورمیانه. چنین مقایسه‌ای مشروع نیست، زمینه‌ها را نادیده می‌گیرد و از نظر سیاسی غلط است.

علاوه بر آن من معتقدم که اهالی یک کشور جهان سومی نباید وطن خودش را با یک کشور توسعه‌یافته مقایسه کند. چنین مقایسه‌ای فقط باعث می‌شود ملت خودش را تحقیر کند و هیچ دستاورد سیاسی‌ای ندارد.

اما واقعیت این است که من مدام انتخابات در این دو کشور را با یک دیگر مقایسه می‌کنم.

از خودم می‌پرسم: آیا شباهت‌هایی وجود دارد؟ پاسخ این سوال من را غافل‌گیر می‌کند: در هر دو کشور نخبگان تلاش می‌کنند مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب کنند. در هامبورگ شعارهایی چون «تو هر روز انتخاب می‌کنی» روی در و دیوار دیده می‌شود. انتخاب بین شراب و آبجو، بین کتانی و کشف پاشنه‌بلند و بین کلمات و اعمال.

در ایران اسلام‌گرایان شب انتخابات فراموش می‌کنند اسلام‌گرا هستند و حتی از کسانی که ناراضی هستند و شاید جمهوری اسلامی را نمی‌پسندند، می‌خواهند «به‌خاطر ایران» پای صندوق‌های رأی بروند. اسلام‌گرایان یک‌شبه ملی‌گرا می‌شوند و فردای انتخابات به تنظیمات کارخانه برمی‌گردند.

آیا شعار هامبورگی ِ «تو هر روز انتخاب می‌کنی» در ایران هم می‌توانست کاربرد داشته باشد؟

آبجو در ایران ممنوع است، همین‌طور شراب. برای این که چه کفشی پا کنیم هم محدودیت‌های زیادی وجود دارد، به‌خصوص برای زنان. کلمات در خیلی موارد خطرناک هستند، اعمال هم همین‌طور.

این که مردم در ایران «هر روز انتخاب نمی‌کنند»، در انتخابات هم دقیقا به همین شکل مصداق دارد: شورای نگهبان جمهوری اسلامی به صلاحیت کاندیداها رسیدگی می‌کند و تصمیم می‌گیرد چه کسی اجازه دارد در انتخابات مجلس کاندیدا شود. صرف نظر از جریان‌هایی که در طول ۴۰ سال گذشته از عرصه سیاسی یا به کلی از کره زمین حذف شده‌اند، شورای نگهبان این بار ۹۰ نماینده کنونی مجلس را هم ردصلاحیت کرده است، یعنی حدود یک‌سوم نمایندگان. پیام روشن است: شما هر روز انتخاب نمی‌کنید و روز انتخابات هم انتخاب‌های زیادی ندارید.

با این حال مشارکت در انتخابات در ایران بیش از هامبورگ است: در سال ۲۰۱۶ در انتخابات مجلس قبلی ۶۲ درصد واجدین شرایط در ایران پای صندوق‌های رأی رفتند، مشارکت در انتخابات در سال ۲۰۱۵ در انتخابات پارلمان هامبورگ ۵۶/۵ درصد بود.

آیا می‌توان نتیجه گرفت کسانی که انتخاب‌های کمتری دارند، از این فرصت استفاده بهتری می‌کنند نسبت به کسانی که حق انتخاب آزاده دارند؟

یا شاید موضوع میزان امیدواری افراد به انتخابات و نتیجه آن باشد.

من در ایران بارها در انتخابات شرکت کرده‌‌ام، با این که هیچ کاندیدایی وجود نداشت که من حس کنم افکار من را نمایندگی می‌کند. علاوه بر آن به نظرم بسیار توهین‌آمیز است که من فقط اجازه دارم بین کسانی که توسط یک شورای نامشروع انتخاب شده‌اند، انتخاب کنم.

با این حال من رأی دادم، چرا که فکر می‌کردم می‌توانم از این طریق چیزی را عوض کنم. باید اعتراف کنم که این تصور اشتباه بود.

اما برگردیم به این احساس: این احساس که انسان حق دارد در شکل‌گیری چیزی نقش داشته باشد، این احساس که رأی‌اش شمرده می‌شود. این احساس، جوهر احساس تعلق است. وقتی انسان اجازه دارد نقشی در شکل‌گیری داشته باشد یا حداقل امیدوار است که بتواند چیزی را تغییر دهد.

فکر می‌کنم مقایسه غیرمنطقی ذهن من، فایده‌ای هم داشت:  حالا می‌دانم که وقتی برای بار دو هزارم از من بپرسند کِی در هامبورگ احساس می‌کنم در خانه خودم هستم، می‌توانم بگویم وقتی بتوانم برگه رأی را در صندوق بیندازم. وقتی بتوانم چیزی را تغییر بدهم.