Photo by Tim Marshall on Unsplash
5. فوریه 2020

مرگ پایان قصه نیست: درباره اهدای عضو

آیا تصمیم‌گیری برای اهدای عضو یک تصمیم شخصی است؟

نه اینطور نیست؛ تصمیم برای اهدای عضو، فقط تصمیم‌گیری در مورد بدن خودمان نیست، بلکه اهدای عضو تصمیم‌گیری در مورد زندگی دیگران هم هست. لحظه‌ای را تصور کنید که بدن دیگران در حال از دست رفتن است، در حالی که بدن بی‌جان ما می‌تواند برایشان امید دوباره باشد.

به خانواده آن آدم‌ها فکر کنید. به همه آن ترس‌ها و آرزوهایی که به تصمیم ما بند است فکر کنید. اهدای عضو قطعاً یک تصمیم شخصی نیست. ما تنها مسئول بدن خودمان نیستیم.

از من بپرسید می‌گویم اهدای عضو زیباترین دستاورد بشر است. بشری که یک عمر برای حفظ منافعش جنگیده، ناگهان می‌تواند به آن لحظه‌ای برسد که اعضای بدنش را، چشم و قلب و ریه‌اش را، بی هیچ چشمداشتی حتی یک تشکر، اهدا کند. بدنش را بدهد برود تا زندگی‌های “دیگران” ادامه پیدا کند.

من عضو خانواده‌ی یکی از همین “دیگران” بودم. وقتی مادرم بعد از چهار بار عمل قلب باز، شنید که سهمش از زندگی ۳۰ تا ۴۰ روز است، اگر قلب مناسبی به سرعت برایش پیدا نشود. دنیای خانواده‌ی ما به شکل عجیبی تیره و تار بود. هر تماس تلفن می‌توانست به معنی زندگی و مرگ مادرم باشد. تا آن روزی که گفتند «قلبی پیدا شده که سه کاندیدا دارد، بیایید برای انجام آزمایشات.» مثبت بود. مادر رفت به اتاق عمل. عملی که ۶ ساعت به طول انجامید. دکتر پیش از آن‌که به اتاق عمل برود به ما گفت «ما تمام سعی‌مان را می‌کنیم اما نتیجه عمل پنجاه/پنجاه است. هیچ معلوم نیست چه می‌شود. شاید یک ساعت دیگر بیایم بگویم متاسفم، شاید دو ساعت دیگر، شاید صبح… دعا کنید.» و رفت به اتاق عمل. آن شب خانواده ما خواب به چشم نداشت، تا صبح شد، مادر از ریکاوری آمد بیرون. عمل موفقیت‌آمیز بود.

این‌گونه شد که ۱۲ سال پیش، مادرم دوباره به زندگی بازگشت. و همراه او زندگی به تمام خانواده ما بازگشت. مادرم رابطه جالبی با خانواده اهدا کننده قلب داشت. آن فرد “سید جمال” یک دختر بچه ۱۱ ساله داشت. دختری به نام “ریحان” که عشق پدرش بود. “ریحان” بعد از دیدن مادر من می گفت «حس نمی‌کنم پدرم مرده، چون قلب او در سینه تو می‌تپد.» او خیلی زود با مادرم صمیمی شد، با او درددل و مشورت می‌کرد. گاهی که مادرم مریض و بستری می‌شد زنگ می‌زد و می‌گفت «خواب پدرم را دیدم، حال شما خراب است؟» ارتباطی که بین ریحان و مادرم بود، در کلام و توضیح نمی‌گنجد. همه خانواده ما، داشتن مادرمان را مدیون “سیدجمال” هستیم.

چطور تصمیم‌گیری برای اهدای عضو می‌تواند تصمیمی شخصی باشد؟ اگر تصمیم ما تاثیر مستقیمی بر زندگی دیگران دارد، به خانواده‌هایی امید به زندگی می‌دهد، یا از آنها می‌گیرد. در چنین شرایطی به نظر اهدای عضو تصمیمی بسیار فراتر از تصمیم شخصی است.

یک تصمیم ما می‌تواند تعیین کند خانواده‌ای به عزا بنشیند یا زندگی دوباره را جشن بگیرند.

اهدای عضو، نجات دادن کودک از بی‌پدری و بی‌مادری است، نجات زن از بی‌شوهری است، نجات مادری از بی‌بچگی است. اعضای بدن “سید جمال” به ۸ فرد دیگر رسید. ۸ خانواده، ۸ کودک منتظر، ۸ مادر نگران و ۸ چشم خیس را دوباره به زندگی برگرداند.

مهم است که مردم در این‌باره چقدر آگاه باشند. فرق می‌کند در جیب چند نفر از ما کارت اهدای عضو است. فرق می کند سیاستمدارها چه قانونی تصویب می‌کنند. فرق می‌کند به همان اندازه که برگرداندن زندگی به مادرم، برای خانواده ما فرق می‌کرد.

آئورا حلم‌زاده

Photo by Tim Marshall on Unsplash