نویسنده افغانستانی که به زبان آلمانی مینویسد، میخواهد صورت دیگری از افغانستان را به جامعه آلمان معرفی کند. داستان کتابهایش حکایت کننده طرز زندگی، فرهنگ، تاریخ، رسوم و عنعنات مردم افغانستان در پنج دهه اخیر، به زبان آلمانی است. این داستانها خواننده را به سالهای پیش از جنگ میبرد، به زمانی که جامعه در حال بیدار شدن است و قشر جوان با الهام از پیشرفتهای دنیای متمدن برای نوسازی کشور خود مبارزه ميکنند، اما سنتهای ناپسندیده و کهنه، عقب ماندگی و تبعیضات اجتماعي سد راه آنها ميگردد.

غلام فاروق میراحمدی نام دارد و حدود ۶۰ سال قبل در ولایت فراه افغانستان چشم به جهان گشوده است. او می گوید: «در داستانهای من حوادث سالهای هفتاد، هشتاد و نود میلادی در کشور ما به صورت روشن ترسیم شده وهمچنان به این سوال پاسخ داده شده که ما چرا و چگونه به وضعیتی که امروز دامنگیر ما شده رسیده ایم.»
مخاطبان کتابهای او در دسته اول شهروندان آلمان و همه آلماني زبانهای اروپا هستند. به ویژه آنهای که به تاریخ، فرهنگ و رسوم افغانستان قدیم علاقهمند اند. دسته دوم، جوانان افغانستانی هستند که در اروپا به دنیا آمده ویا هم در کودکی کشورشان را ترک کرده و به آلمان پناهنده شده اند، به ویژه آنهای که در کنار نداشتن تسلط کامل به زبانهای مادریشان، معلومات کافی در مورد عنعنات و رسم و رواجهای سرزمین آبایی خود ندارند.
داستان، ابزاری برای ترمیم روایتهای وارونه از افغانستان
این نویسنده هدف از نوشتناش به زبان آلمانی را بیان حوادث چند دهه اخیر کشورش با دید متفاوتتر از آن چه که اکثریت وسایل اطلاعات جمعي ارايه ميدارند، میگوید.
او میافزاید: عدهای از رسانهها و سیاستمداران در آلمان، تصور منفی و یکجانبه از کشور ما در جامعه خود ایجاد کرده اند. تعدادی هم فکر ميکنند که مردم ما در اصل آماده پذیرش افکار دموکراسي و حقوق بشری نیستند و تشدد و جنگ بخشی از فرهنگ ماست. من خواستم از طریق کتابهایم فرهنگ، تاریخ و رسوم مردم خود را با همه تضادها و رنگهای آن نشان دهم. قهرمانان داستانهای من میخواهند بگویند، برعکس باور عام در مورد کشور ما، هر زماني که مردم ما سعی کردند افکار نوین و ترقی اجتماعي را در کشور خود پیاده نمایند توسط کشورهای بزرگ با ناکامی مواجه شدند.
از او در مورد ایدهی که سرانجام منجر به نوشتن، آن هم به زبان دوم شد میپرسم، در پاسخ میگوید: در حقیقت من در آغاز فکر نوشتن یک رمان آن هم به زبان آلماني نبودم. گاه گاهی برای فرزندانم که اینجا بزرگ شده اند از قریه ما، از کوها، درهها و دریاهای آن یاد ميکردم و از شبهای طولانی زمستان که همه دور بخاری جمع ميشدیم و به افسانههای بزرگان گوش میدادیم. روزی فرزندانم با علاقهمندی زیاد از من خواستند تا در مورد این همه یک رمان به زبان آلماني بنویسم که آنها به خوبی خوانده بتوانند. فرزندان من نیز شبیه تعداد زیاد کودکان ونوجوانان ما که در خارج از کشور به دنیا آمده و یا بزرگ شده اند، قادر به صحبت کردن به زبانهای مادری خود استند اما متاسفانه در خواندن و نوشتن به این زبانها با مشکلات روبرو می شوند. همسرم هم در کنار آنها ایستاد، سرانجام تشویقها و همکاریهای آنها باعث شد تا به زبان آلمانی رمان بنویسم.
نخستین رمان میراحمدی، به نام «شبو و سهراب» در اخیر سال ۲۰۱۶ از سوی موسسه نشراتي کووک (Kuuuk) آلمان به چاپ رسید. نوشتن این کتاب را سه سال قبل از نشر آن آغازکرده بود. او قبل از آن نیز یک کتاب مسلکی در رشته تهویه و تسخین ساختمانهای معدنی و صنعتی برای دانشجویان و مهندسان طرح و دیزاین در افغانستان نوشته که در سال ۲۰۱۵به کمک موسسه افغانیک (Afghanik) و موسسه خیریه ایرویس (Eroes) در کابل به چاپ رسیده است.
برنده مقام نخست مسابقه ادبی نمایشگاه کتاب بُن
داستانهای او در مسابقات ادبی همچنان مورد استقبال قرار گرفته و برنده مقام شده است. از آن میان در سال ۲۰۱۷ داستان «شیطانک» در ردهای داستان های اطفال ونوجوانان برنده مقام اول در مسابقه ادبي نمایشگاه کتاب شهر بن شد.
همچنان در سال ۲۰۱۸ داستان کوتاهی از او به نام «بوسهی یک دختر کوچی» در مسابقه ادبي موسسه نشراتي ر.ج. فیشر(R.G.Fischer) در جمله ده داستان برتر انتخاب گردید. همچنان دو داستان کوتاه او که تازه نوشته شده نامزد مسابقات ادبی است. او در حال حاضر سرگرم نوشتن رمان تازهای بنام دختران گل کوکنار«Die Mohnblumenmädchen» است که نوشتن آن تا سال آینده به پایان خواهد رسید.
در پاسخ به این پرسش که در نوشتن به زبان دوم تا کنون با چه دشواری های روبرو شده است می گوید: «نوشتن به زبان آلماني برایم نهایت دشوار اما در عین حال خوش آیند و جذاب است. وقتی در داستانهایم شهرهای باستاني، شاعران وعالمان، جشنها، لباسها وعنعنات ما را به زبان دوم معرفي میکنم به مشکلات جدی روبرو میشوم، به ویژه ضرب المثلها و گفتار بزرگان که در قصهها معمولاً با آن روبرو میشوم. ترجمه آنها طوری که هم زیبایی آنها حفظ شده و هم برای خوانندگان قابل فهم باشد، کار آساني نیست.»
قهرمانها از چه سخن میزنند؟
آقای میراحمدی در مورد سوژهها و قهرمانهای داستانهای خود می گوید: «سوژههای کتابهای من بر دو محور میچرخند، نخست خانواده، محبت، دوستي و تجدد طلبي و در مرحله بعدی سنتهای فرسوده و ناپسند، عقب ماندگی و بی عدالتی اجتماعی. قهرمانان اصلي کتابهای من اطفال و نوجوانان اعم از دختران و پسران هستند که در شرایط دشوار نابرابری اجتماعی و فضای سختگیر و متعصب ویا هم تحت شرایط جنگ بزرگ میشوند، اما طرز دید آنها تحت تاثیرعوامل مختلف تغییر میکند و در نتیجه آنها به مبارزه علیه قوانین و رسم و رواجهای کهن و ظالمانه میپردازند.»
داکتر غلام فاروق میراحمدی در سال ۱۹۸۴ در رشته تهویه، تسخین و گاز رسانی، از کشور اوکراین دیپلوم ماستری به دست آورد و پس از بازگشت به حیث مهندس در یکی از ریاستهای ساختمانی در کابل به کار آغاز کرد. او در سال ۱۹۸۸ دوباره به اوکراین برگشت و دوکتورای خود را دفاع کرد. سرانجام او و خانوادهاش در اخیر سال ۲۰۰۰ به آلمان پناهنده شدند و اکنون با همسر و سه فرزندش در شهر هامبورگ زندگی می کند.
Fotos: Nilab Langar